داستانک

تجارب دیروز برای زندگی فردا

۲۱ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۳ ثبت شده است

راز خوشبختی!

روزگاری مردی فاضل زندگی می‌کرد. او هشت‌سال تمام مشتاق بود راه خداوند را بیابد؛ او هر روز از دیگران جدا می‌شد و دعا می‌کرد تا روزی با یکی از اولیای خدا و یا مرشدی آشنا شود.

یک روز هم‌چنان که دعا می‌کرد، ندایی به او گفت به‌جایی برود. در آن‌ جا مردی را خواهد دید که راه حقیقت و خداوند را نشانش ‌خواهد داد. مرد وقتی این ندا را شنید، بی‌اندازه مسرور شد و به ‌جایی که به او گفته شده بود، رفت. در آن ‌جا با دیدن مردی ساده، متواضع و فقیر با لباس‌‌های مندرس و پاهایی خاک‌ آلود، متعجب شد.

مرد آن اطراف را کاملاً نگاه کرد اما کس دیگری را ندید. بنابراین به مرد فقیر رو کرد و گفت:

روز شما به ‌خیر. مرد فقیر به ‌آرامی پاسخ داد: "هیچ‌وقت روز شری نداشته‌ام."

پس مرد فاضل گفت:...
ادامه مطلب...
۳۰ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۲:۳۴ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امید نوری

باغ انار!

زمانی‌ که بچه بودیم، باغ انار بزرگی داشتیم که ما بچه ها خیلی دوست
داشتیم، تابستونا که گرمای شهر طاقت فرسا میشد، برای چند هفته ای کوچ میکردیم
به این باغ خوش آب و هوا که حدوداً ۳۰ کیلومتری با شهر فاصله داشت، اکثراً
فامیل های نزدیک هم برای چند روزی میومدن و با بچه هاشون، در این باغ مهمون
ما بودن، روزهای بسیار خوش و خاطره انگیزی ما در این باغ گذروندیم اما خاطره ای
که میخوام براتون تعریف کنم، شاید زیاد خاطره خوشی نیست اما درس بزرگی شد برای
من در زندگیم!.....
ادامه مطلب...
۳۰ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۲:۳۱ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امید نوری

آیا شما هم زود باورید؟

دانشجویی که سال آخر دانشگاه را می گذراند به خاطر پروژه ای که انجام داده بود جایزه اول را گرفت. او در پروژه خود از 50 نفر خواسته بود تا دادخواستی مبنی بر کنترل سخت و یا حذف ماده شیمیایی «دی هیدروژن مونوکسید» توسط دولت را امضا کنند و برای این خواسته خود دلایل زیر را عنوان کرده بود:...

ادامه مطلب...
۲۹ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۲:۰۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
parisa

دو فرشته مسافر

دو فرشته مسافر، برای گذراندن شب، در خانه یک خانواده ثروتمند فرود آمدند
این خانواده رفتار نامناسبی داشتند و دو فرشته را به مهمانخانه مجللشان راه ندادند،
بلکه زیرزمین سرد خانه را در اختیار آنها گذاشتند.


فرشته پیر در دیوار زیر زمین شکافی دید و آن را تعمیر کرد. وقتی که فرشته
جوان از او پرسید چرا چنین کاری کرده، او پاسخ داد:" همه امور بدان گونه
که می نمایند نیستند."شب بعد، این دو فرشته به منزل یک خانواده فقیر ولی
بسیار مهمان نواز رفتند.بعد از خوردن غذایی مختصر، زن و مرد فقیر،
رختخواب خود را در اختیار دو فرشته گذاشتند...
ادامه مطلب...
۲۹ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۲:۰۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
parisa

امید!

تنها بازمانده یک کشتی شکسته توسط جریان آب به یک جزیره دورافتاده برده شد، او با بیقراری به درگاه خداوند دعا می‌کرد تا او را نجات بخشد، او ساعتها به اقیانوس چشم می‌دوخت، تا شاید نشانی از کمک بیابد اما هیچ چیز به چشم نمی‌آمد.
سرآخر ناامید شد و تصمیم گرفت که کلبه ای کوچک خارج از ساحل بسازد ....

ادامه مطلب...
۲۸ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۵:۵۱ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امید نوری

رنج شیطان!

شیطان به حضرت یحیی گفت : می خواهم تو را نصیحت کنم !
حضرت یحیی فرمود : من میل ندارم ولی می خواهم بدانم طبقات مردم نزد شما چگونه اند .
شیطان گفت :‌مردم از نظر ما به سه دسته تقسیم می شوند :....

ادامه مطلب...
۲۸ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۵:۴۸ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امید نوری

مادر !

مادر من فقط یک چشم داشت . من از اون متنفر بودم ... اون همیشه مایه خجالت من بود
اون برای امرار معاش خانواده برای معلم ها و بچه مدرسه ای ها غذا می پخت
یک روز اومده بود دم در مدرسه که به من سلام کنه و منو با خود به خونه ببره
خیلی خجالت کشیدم . آخه اون چطور تونست این کار رو بامن بکنه ؟
به روی خودم نیاوردم ، فقط با تنفر بهش یه نگاه کردم وفورا از اونجا دور شدم
روز بعد یکی از همکلاسی ها منو مسخره کرد و گفت هووو .. مامان تو فقط یک چشم داره
فقط دلم میخواست یک جوری خودم رو گم و گور کنم . کاش زمین دهن وا میکرد و منو ..
کاش مادرم یه جوری گم و گور میشد...
ادامه مطلب...
۲۶ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۰:۴۹ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امید نوری