گفتم: «لعنت بر شیطان»!
لبخند زد.
پرسیدم: «چرا می خندی؟»
پاسخ داد:«از حماقت تو خنده ام می گیرد»
پرسیدم: «مگر چه کرده ام؟»
گفت: «مرا لعنت می کنی در حالی که هیچ بدی در حق تو نکرده ام»
با تعجب پرسیدم: «پس چرا زمین می خورم؟!»
جواب داد:
«نفس تو مانند اسبی است که آن را رام نکرده ای. نفس تو هنوز وحشی است؛ تو را زمین می زند.»
پرسیدم: «پس تو چه کاره ای؟»
پاسخ داد: «هر وقت سواری آموختی، برای رم دادن اسب تو خواهم آمد؛ فعلاً برو سواری بیاموز. در ضمن این قدر مرا لعنت نکن!»
گفتم: «پس حداقل به من بگو چگونه اسب نفسم را رام کنم؟»
در حالیکه دور می شد گفت: «من پیامبر نیستم جوان...
نصر من الله و فتح قریب
در این شب ها دعا کنید ما را و همچنین مردم مظلوم فلسطین
اگر یک شخص غنی که به او اطمینان و اعتماد داری، به تو بگوید نگران نباش
و غصّه بدهی هایت را نخور، خیالت راحت باشد، من هستم؛ ببین این حرف او
چقدر به تو آرامش می بخشد و راحت می شوی. خدای مهربان که غنی و تواناست
به تو گفته است: "أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ ، آیا خداوند برای
کفایت امور بنده اش کافی نیست؟" یعنی ای بنده من، برای همه کسری و کمبود
های دنیوی و اخرویت من هستم. این سخن خدا چقدر انسان را راحت می کند و به
او آرامش می بخشد؟ لذاست که فرمود: "أَلا بِذِکرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ
القُلُوبُ، دل ها با یاد خدا آرامش می یابد."... هروقت برای آخر خود
ترسیدی، اولت را یاد کن که هیچ نبودی و خداوند تو را ایجاد کرد و این همه
به تو خوبی کرد، آخر هم خدا همان خداست.
عارف ربانی، حاج محمد اسماعیل دولابی
یا علی
"با یادنامه ای از شهید خلیلی بروزیم "