با احترام گفت: باباجونم! اگه به یه سؤال من پاسخ بدین، همه چیز روشن میشه.
با خواهش همسرم قبول کردم که به سؤالش جواب بدم.
زیر زیرکی چشمکی به مامانش زد
و با احساس گفت: بابای گلم! ..
اگه من فرمان ماشین رو در کل مسیر ثابت نگه دارم و اصلاً به سمت راست یا چپ حرکت ندم، چی میشه؟
از سؤالش تعجب کردم. نگاهی به او و همسرم کردم و سرم رو تکان دادم.
همسرم که گفتگوی من و دخترم را دنبال میکرد، گفت: خب جوابش رو بده ببینیم چی میخواد بگه!
گفتم: خُب. معلومه دیگه، آخه این سؤال پرسیدن داره؟ حتماً یه نقشهای تو سرتون دارین!
با هم زدن زیر خنده. دخترم گفتم: جوون من بگو کار دارم.
نفس عمیقی کشیدم و با سردی گفتم: خب تصادف میکنیم و احتمالاً آسیب ببینیم. نمیدونم شاید هم پلیس جریمهمون کنه.
با تبسم گفت: آفرین بابا! درست گفتین.
بعد به مامانش گفت: فعلاً دستم به فرمان بنده، شما بابایی رو تشویق کنین. یه جایزه هم پیش من دارن!
با خواهش همسرم قبول کردم که به سؤالش جواب بدم.
زیر زیرکی چشمکی به مامانش زد
و با احساس گفت: بابای گلم! ..
اگه من فرمان ماشین رو در کل مسیر ثابت نگه دارم و اصلاً به سمت راست یا چپ حرکت ندم، چی میشه؟
از سؤالش تعجب کردم. نگاهی به او و همسرم کردم و سرم رو تکان دادم.
همسرم که گفتگوی من و دخترم را دنبال میکرد، گفت: خب جوابش رو بده ببینیم چی میخواد بگه!
گفتم: خُب. معلومه دیگه، آخه این سؤال پرسیدن داره؟ حتماً یه نقشهای تو سرتون دارین!
با هم زدن زیر خنده. دخترم گفتم: جوون من بگو کار دارم.
نفس عمیقی کشیدم و با سردی گفتم: خب تصادف میکنیم و احتمالاً آسیب ببینیم. نمیدونم شاید هم پلیس جریمهمون کنه.
با تبسم گفت: آفرین بابا! درست گفتین.
بعد به مامانش گفت: فعلاً دستم به فرمان بنده، شما بابایی رو تشویق کنین. یه جایزه هم پیش من دارن!
ماجرا را دنبال کنید ...