داستانک

تجارب دیروز برای زندگی فردا

۲۶ مطلب در فروردين ۱۳۹۳ ثبت شده است

آزمون دامادها!

زنی سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند.
یکروز تصمیم گرفت میزان علاقه ای که دامادهایش به او دارند را ارزیابی کند.

یکی از دامادها را به خانه اش دعوت کرد و در حالی که در کنار استخر قدم
میزدند از قصد وانمود کرد که پایش لیز خورده و خود را درون استخر انداخت.
دامادش فوراً...

ادامه مطلب...
۱۰ فروردين ۹۳ ، ۱۶:۳۷ ۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امید نوری

امروز ظهر شیطان را دیدم!

نشسته بر بساط صبحانه و آرام لقمه برمیداشت...

گفتم: ظهر شده، هنوز بساط کار خود را پهن نکرده ای؟ بنی آدم نصف روز خود را بی تو گذرانده اند...

شیطان گفت: خود را بازنشسته کرده ام. پیش از موعد!

گفتم:...
ادامه مطلب...
۰۹ فروردين ۹۳ ، ۱۰:۳۸ ۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
امید نوری

انتخاب همسر!

جوانی می خواست زن بگیرد به پیرزنی سفارش کرد تا برای او دختری پیدا کند. پیرزن به جستجو پرداخت، دختری را پیدا کرد و به جوان معرفی کرد وگفت این دختر از هر جهت سعادت شما را در زندگی فراهم خواهد کرد. 
جوان گفت: شنیده ام قد او کوتاه است! 
پیرزن گفت:اتفاقا این صفت بسیار خوبی است، زیرا لباس های خانم ارزان تر تمام می شود! 

جوان گفت: شنیده ام زبانش هم لکنت دارد! 
پیرزن گفت: این هم دیگر نعمتی است زیرا ...
ادامه مطلب...
۰۹ فروردين ۹۳ ، ۱۰:۳۳ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امید نوری

تغییر نگرش!

میگویند در کشور ژاپن مرد میلیونری زندگی میکرد که از درد چشم خواب بچشم نداشت و برای مداوای چشم دردش انواع قرصها و آمپولها را بخود تزریق کرده بود اما نتیجه چندانی نگرفته بود. وی پس از مشاوره فراوان با پزشکان و متخصصان زیاد درمان درد خود را مراجعه به یک راهب مقدس و شناخته شده میبیند.

وی به راهب مراجعه میکند و راهب نیز پس از معاینه وی به او پیشنهاد کرد ....
ادامه مطلب...
۰۹ فروردين ۹۳ ، ۱۰:۲۶ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امید نوری

هیچوقت زود قضاوت نکن!

مسئولین یک مؤسسه خیریه متوجه شدند که وکیل پولداری در شهرشان زندگی می‌کند و تا کنون حتی یک ریال هم به خیریه کمک نکرده است. پس یکی از افرادشان را نزد او فرستادند.
مسئول خیریه: آقای وکیل ما در مورد شما تحقیق کردیم و متوجه شدیم که الحمدالله از درآمد بسیار خوبی برخوردارید ولی تا کنون هیچ کمکی به خیریه نکرده‌اید. نمی‌خواهید در این امر خیر شرکت کنید؟
وکیل: آیا شما در تحقیقاتی که در مورد من کردید متوجه شدید...
ادامه مطلب...
۰۷ فروردين ۹۳ ، ۱۰:۱۲ ۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امید نوری

راز یک جعبه کفش!

زن وشوهری بیش از 60 سال بایکدیگر زندگی مشترک داشتند. آنها همه چیز را به طورمساوی بین خود تقسیم کرده بودند. در مورد همه چیز باهم صحبت می کردند وهیچ چیز را از یکدیگر پنهان نمی کردند مگر یک چیز: یک جعبه کفش در بالای کمد پیرزن بود که از شوهرش خواسته بود هرگز آن را باز نکند ودر مورد آن هم چیزی نپرسد.
در همه این سالها پیرمرد آن را نادیده گرفته بود اما بالاخره یک روز...
ادامه مطلب...
۰۷ فروردين ۹۳ ، ۱۰:۱۰ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امید نوری

عروسک چهارم و شاهزاده!

روزی عارف پیری با مریدانش از کنار قصر پادشاه گذر میکرد. شاه که در ایوان کاخش مشغول به تماشا بود، او را دید و بسرعت به نگهبانانش دستور داد تا استاد پیر را به قصر آورند.
عارف به حضور شاه شرفیاب شد. شاه ضمن تشکر از او...
ادامه مطلب...
۰۷ فروردين ۹۳ ، ۱۰:۰۷ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امید نوری