داستانک

تجارب دیروز برای زندگی فردا

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تصادف» ثبت شده است

فقط پنج دقیقه!

در یک پارک زنی با یک مرد روی نیمکت نشسته بودند و به کودکانی که در حال بازی بودند نگاه میکردند.

زن رو به مرد کرد و گفت پسری که لباس ورزشی قرمز دارد و از سرسره بالا می­رود پسر من است .
مرد در جواب گفت : چه پسر زیبایی و در ادامه گفت او هم پسر من است و به پسری که تاب بازی می­کرد اشاره کرد .
مرد نگاهی به ساعتش انداخت و پسرش را صدا زد :...

سامی وقت رفتن است .
سامی که دلش نمی­آمد از تاب پایین بیاید با خواهش گفت بابا جان فقط 5 دقیقه . باشه ؟
مرد سرش را تکان داد و قبول کرد . مرد و زن باز به صحبت ادامه دادند . دقایقی گذشت و پدر دوباره فرزندش را صدا زد : سامی دیر میشود برویم . ولی سامی باز خواهش کرد 5 دقیقه این دفعه قول میدهم .
مرد لبخند زد و باز قبول کرد . زن رو به مرد کرد و گفت : شما آدم خونسردی هستید ولی فکر نمی­کنید پسرتان با این کارها لوس بشود ؟
مرد جواب داد دو سال پیش یک راننده مست پسر بزرگم را در حال دوچرخه­سواری زیر گرفت و کشت .
من هیچ­گاه برای تام وقت کافی نگذاشته بودم . و همیشه به خاطر این موضوع غصه می­خورم . ولی حالا تصمیم گرفتم این اشتباه را در مورد سامی تکرار نکنم . سامی فکر می­کند که 5 دقیقه بیش­تر برای بازی کردن وقت دارد ولی حقیقت آن است که من 5 دقیقه بیشتر وقت می­دهم تا بازی کردن و شادی او را ببینم .
5 دقیقه­ای که دیگر هرگز نمی­توانم بودن در کنار تام ِ از دست رفته­ام را تجربه کنم
۲۷ مهر ۹۲ ، ۲۰:۴۸ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امید نوری

تصادف

ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﯾﮏ ﺯﻥ ﻭ ﻣﺮﺩ ﻣﺎﺷﯿﻨﺸﻮﻥ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺗﺼﺎﺩﻑ ﻧﺎﺟﻮﺭﻱ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ.ﺑﻄﻮﺭﯾﮑﻪ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻫﺮﺩﻭﺷﻮﻥ ﺑﺸﺪﺕ ﺁﺳﯿﺐ ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ. ﻭﻟﯽ ﻫﺮﺩﻭﺷﻮﻥ ﺑﻄﺮﺯ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺁﺳﺎﯾﯽ ﺟﻮﻥ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﺪﺭ ﻣﯽ ﺑﺮﻥ. ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺍﺯ ﻣﺎﺷﯿﻨﺸﻮﻥ ﮐﻪ ﺣﺎﻻ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺑﻪ ﺁﻫﻦ ﻗﺮﺍﺿﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯿﺎﻥ، ﺭﺍﻧﻨﺪﻩﺀ ﺧﺎﻧﻢ ﺑﺮ ﻣﯿﮕﺮﺩﻩ ﻣﯿﮕﻪ: -ﺁﻩ ﭼﻪ ﺟﺎﻟﺐ ﺷﻤﺎ ﻣﺮﺩ ﻫﺴﺘﯿﺪ.…! ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ ﭼﻪ ﺑﻪ ﺭﻭﺯ ﻣﺎﺷﯿﻨﺎﻣﻮﻥ ﺍﻭﻣﺪﻩ! ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺩﺍﻏﻮﻥ ﺷﺪﻩ ﻭﻟﯽ ﻣﺎ ﺳﺎﻟﻢ ﻫﺴﺘﯿﻢ!ﺍﯾﻦ ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺸﻮﻧﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﺧﺪﺍ ﺑﺎﺷﻪ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﻄﻮﺭﯼ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻣﻼﻗﺎﺕ ﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﻣﺸﺘﺮﮐﯽ ﺭﻭ ﺑﺎ ﺻﻠﺢ ﻭ ﺻﻔﺎ ﺁﻏﺎﺯ ﮐﻨﯿﻢ! ﻣﺮﺩ ﺑﺎ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﭘﺎﺳﺦ ﻣﯿﮕﻪ: -ﺍﻭﻩ“ …ﺑﻠﻪ ﮐﺎﻣﻼ… ”ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﻣﻮﺍﻓﻘﻢ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺸﻮﻧﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﺧﺪﺍ ﺑﺎﺷﻪ! ﺑﻌﺪ ﺍﻭﻥ ﺧﺎﻧﻢ ﺯﻳﺒﺎ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻣﯽ ﺩﻩ ﻭ ﻣﯽ ﮔﻪ: -ﺑﺒﯿﻦ ﯾﮏ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺩﯾﮕﻪ!ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻣﻦ ﮐﺎﻣﻠﻦ ﺩﺍﻏﻮﻥ ﺷﺪﻩ ﻭﻟﯽ ﺍﯾﻦ ﺷﯿﺸﻪ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﺳﺎﻟﻤﻪ.ﻣﻄﻤﺌﻨﻦ ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺷﯿﺸﻪ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻤﻮﻧﻪ ﺗﺎ ﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﺗﺼﺎﺩﻑ ﺧﻮﺵ ﯾﻤﻦ ﻛﻪ ﻣﻲ ﺗﻮﻧﻪ ﺷﺮﻭﻉ ﺟﺮﻳﺎﻧﺎﺕ ﺧﻴﻠﻲ ﺟﺎﻟﺒﻲ ﺑﺎﺷﻪ ﺭﻭ ﺟﺸﻦ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ! ﻭ ﺑﻌﺪ ﺧﺎﻧﻢ ﺯﻳﺒﺎ ﺑﺎ ﻟﻮﻧﺪﻱ ﺑﻄﺮﯼ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻣﺮﺩ ﻣﯿﺪﻩ. ﻣﺮﺩ ﺳﺮﺵ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻋﻼﻣﺖ ﺗﺼﺪﯾﻖ ﺗﮑﺎﻥ ﻣﯿﺪﻩ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻴﻜﻪ ﺯﻳﺮ ﭼﺸﻤﻲ ﺍﻧﺪﺍﻡ ﺧﺎﻧﻢ ﺯﻳﺒﺎ ﺭﻭ ﺩﻳﺪ ﻣﻲ ﺯﻧﻪ ﺩﺭﺏ ﺑﻄﺮﯼ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ ﻭ ﻧﺼﻒ ﺷﯿﺸﻪ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﺭﻭ ﻣﯽ ﻧﻮﺷﻪ ﻭ ﺑﻄﺮﯼ ﺭﻭ ﺑﺮﻣﯽ ﮔﺮﺩﻭﻧﻪ ﺑﻪ ﺯﻥ. ﺯﻥ ﺩﺭﺏ ﺑﻄﺮﯼ ﺭﻭ ﻣﯽ ﺑﻨﺪﻩ ﻭ ﺷﯿﺸﻪ ﺭﻭ ﺑﺮﻣﯽ ﮔﺮﺩﻭﻧﻪ ﺑﻪ ﻣﺮﺩ. ﻣﺮﺩ ﻣﯽ ﮔﻪ ﺷﻤﺎ ﻧﻤﯽ ﻧﻮﺷﯿﺪ؟! ﺯﻥ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺷﻴﻄﻨﺖ ﺁﻣﻴﺰﻱ ﻣﻲ ﺯﻧﻪ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﯽ ﮔﻪ: -ﻧﻪ ﻋﺰﻳﺰﻡ،ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﺍﻻﻥ ﺑﻬﺘﺮﻩ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﭘﻠﯿﺲ ﺑﺎﺷﻴﻢ!!!

۱۵ شهریور ۹۲ ، ۱۹:۲۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امید نوری

رفتگر

- خسته نباشین خانم دکتر ، یه مریض اورژانسی دارین ، تصادف کرده اوضاع و احوالش اصلاً خوب نیست .
خیلی خوب زود بیارینش داخل
کمی بعد ...
چی شد ؟ پس چرا نمیارینش ؟ نکنه خدایی نکرده تموم کرد ؟
- هنوز نه ولی اگه همین جوری لجبازی کنه احتمالش خیلی زیاده
چطور مگه ؟ چی شده ؟
- کلی ازش خون رفته میگه : « من بیمارستان نمیام ، منو ببرین خونه مون »
.
.
خوب اگه مشکل مالی داره حالا بیارین هزینه هاشو یه کاری می کنیم
- نه بحث هزینه نیست ، خیلی جالبه میگه : « با این لباسا نمی تونم بیام ، خیلی بد میشه ، مایه ی خجالت میشم » ، فکر می کنه می بریمش واسه سخنرانی
عجب آدمیه ! خوب مگه چشه لباساش ؟
- هیچی بابا بنده خدا رفتگره
وای خدای من ...
- چی شد خانم دکتر ؟ خانم دکتر کجا میرین ؟
بابامه . . . بابا . . . بابا . . .

۱۰ شهریور ۹۲ ، ۱۱:۱۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
امید نوری