داستانک

تجارب دیروز برای زندگی فردا

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پول» ثبت شده است

قهرمان گلف!

رابرت داینس زو قهرمان گلف ارژانتین در یکی از مسابقه های خود مبلغ زیادی پول برنده شد.
پس از گرفتن جایزه،زنی با گریه و التماس نزد وی آمد و از او خواست تا برای درمان فرزند رو به مرگش،پولی به او بدهد.
زن گفت که هیچ پولی برای پرداخت هزینه درمان ندارد و اگر رابرت به او کمک نکند کودکش را از دست خواهد داد.
قهرمان گلف بدون معطلی،تمام پول را به زن بخشید.
هفته بعد یکی از مقامات کمیته گلف به رابرت گفت:
ای ساده لوح!
خبر جالبی برایت آوردم.آن زن اصلا بچه بیماری نداشته و حتی ازدواج هم نکرده است.فریب خوردی دوست من!
و رابرت با خوشحالی جواب داد:
خدا را شکر!
پس هیچ کودکی در بستر مرگ نبوده است!این فوق العاده است!
۳۰ شهریور ۹۲ ، ۱۹:۱۶ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
امید نوری

دزد بانک

مردی با اسلحه وارد یک بانک شد و تقاضای پول کرد.

وقتی پولهارا دریافت کرد رو به یکی از مشتریان بانک کرد و پرسید : آیا شما دیدید که من از این بانک دزدی کنم؟
مرد پاسخ داد : بله قربان من دیدم.

سپس دزد اسلحه را به سمت شقیقه مرد گرفت و او را در جا کشت.

او مجددا رو به زوجی کرد که نزدیک او ایستاده بودند و از آنها پرسید: آیا شما دیدید که من از این بانک دزدی کنم؟

مرد پاسخ داد : نه قربان ، من ندیدم ؛ اما همسرم دید!

نتیجه اخلاقی:از فرصت ها استفاده کنید.

۱۵ شهریور ۹۲ ، ۱۹:۱۸ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امید نوری