داستانک

تجارب دیروز برای زندگی فردا

آیا شما هم زود باورید؟

دانشجویی که سال آخر دانشگاه را می گذراند به خاطر پروژه ای که انجام داده بود جایزه اول را گرفت. او در پروژه خود از 50 نفر خواسته بود تا دادخواستی مبنی بر کنترل سخت و یا حذف ماده شیمیایی «دی هیدروژن مونوکسید» توسط دولت را امضا کنند و برای این خواسته خود دلایل زیر را عنوان کرده بود:...

ادامه مطلب...
۲۹ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۲:۰۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
parisa

دو فرشته مسافر

دو فرشته مسافر، برای گذراندن شب، در خانه یک خانواده ثروتمند فرود آمدند
این خانواده رفتار نامناسبی داشتند و دو فرشته را به مهمانخانه مجللشان راه ندادند،
بلکه زیرزمین سرد خانه را در اختیار آنها گذاشتند.


فرشته پیر در دیوار زیر زمین شکافی دید و آن را تعمیر کرد. وقتی که فرشته
جوان از او پرسید چرا چنین کاری کرده، او پاسخ داد:" همه امور بدان گونه
که می نمایند نیستند."شب بعد، این دو فرشته به منزل یک خانواده فقیر ولی
بسیار مهمان نواز رفتند.بعد از خوردن غذایی مختصر، زن و مرد فقیر،
رختخواب خود را در اختیار دو فرشته گذاشتند...
ادامه مطلب...
۲۹ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۲:۰۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
parisa

امید!

تنها بازمانده یک کشتی شکسته توسط جریان آب به یک جزیره دورافتاده برده شد، او با بیقراری به درگاه خداوند دعا می‌کرد تا او را نجات بخشد، او ساعتها به اقیانوس چشم می‌دوخت، تا شاید نشانی از کمک بیابد اما هیچ چیز به چشم نمی‌آمد.
سرآخر ناامید شد و تصمیم گرفت که کلبه ای کوچک خارج از ساحل بسازد ....

ادامه مطلب...
۲۸ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۵:۵۱ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امید نوری

رنج شیطان!

شیطان به حضرت یحیی گفت : می خواهم تو را نصیحت کنم !
حضرت یحیی فرمود : من میل ندارم ولی می خواهم بدانم طبقات مردم نزد شما چگونه اند .
شیطان گفت :‌مردم از نظر ما به سه دسته تقسیم می شوند :....

ادامه مطلب...
۲۸ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۵:۴۸ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امید نوری

مادر !

مادر من فقط یک چشم داشت . من از اون متنفر بودم ... اون همیشه مایه خجالت من بود
اون برای امرار معاش خانواده برای معلم ها و بچه مدرسه ای ها غذا می پخت
یک روز اومده بود دم در مدرسه که به من سلام کنه و منو با خود به خونه ببره
خیلی خجالت کشیدم . آخه اون چطور تونست این کار رو بامن بکنه ؟
به روی خودم نیاوردم ، فقط با تنفر بهش یه نگاه کردم وفورا از اونجا دور شدم
روز بعد یکی از همکلاسی ها منو مسخره کرد و گفت هووو .. مامان تو فقط یک چشم داره
فقط دلم میخواست یک جوری خودم رو گم و گور کنم . کاش زمین دهن وا میکرد و منو ..
کاش مادرم یه جوری گم و گور میشد...
ادامه مطلب...
۲۶ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۰:۴۹ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امید نوری

تصویر آرامش!

پادشاهی جایزه بزرگی برای هنرمندی گذاشت که بتواند به بهترین شکل ، آرامش را به تصویر بکشد. 
نقاشان بسیاری آثار خود را به قصر فرستادند. آن تابلو ها ، تصاویری بودند از خورشید به هنگام غروب ، رودهای آرام ، کودکانی که در چمن می دویدند ، رنگین کمان در آسمان ، و قطرات شبنم بر گلبرگ گل سرخ. 
پادشاه تمام تابلو ها را بررسی کرد ، اما سرانجام فقط دو اثر را انتخاب کرد. ...
ادامه مطلب...
۲۶ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۰:۳۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امید نوری

ببر مردم شناس!

یکی بود یکی نبود. در روزگاران قدیم ببری از باغ‌وحش امریکا گریخت و به جنگل بازگشت. در دوران اسارت بسیاری از عادات آدمیان را آموخته بود و با خود فکر کرد خوب است آن رسوم را در جنگل به کاربَرَد.

اولین روزی که به منزل رسید یوز‌پلنگی را ملاقات کرد و به او گفت:«صحیح نیست که من و تو برای قوت‌مان به شکار رویم. حیوانات دیگر را وا می‌داریم که غذای‌مان را برای‌مان تهیه ببینند.»

یوز‌پلنگ پرسید:«چه‌گونه این کار را می‌توانیم انجام دهیم؟»....
ادامه مطلب...
۲۰ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۰:۱۰ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امید نوری